ارزش عشق

 

دختري بود نابينا که از خودش تنفر داشت
نه فقط از خود ، بلکه از تمام دنيا تنفر داشت اما يکنفر را دوست داشت
" دلداده اش را "  با او چنين گفته بود :
" اگر روزي قادر به ديدن باشم حتي اگر فقط براي
يک لحظه بتوانم دنيا را ببينم عروس تو و روياهاي تو خواهم شد "
و چنين شد که آمد آن روزي که يک نفر پيدا شد
که حاضر شود چشمهاي خودش را به دختر نابينا بدهد
و دختر آسمان را ديد و زمين را ، رودخانه ها و درختها را
آدميان و پرنده ها را و نفرت از روانش رخت بر بست
دلداده به ديدنش آمد و ياد آورد وعده ديرينش شد :
" بيا و با من عروسي کن ببين که سالهاي سال منتظرت مانده ام "
دختر برخود بلرزيد و به زمزمه با خود گفت :
" اين چه بخت شومي است که مرا رها نمي کند ؟ "
دلداده اش هم نابينا بود
و دختر قاطعانه جواب داد : قادر به همسري با او نيست
دلداده رو به ديگر سو کرد که دختر اشکهايش را نبيند
و در حالي که از او دور مي شد گفت
" پس به من قول بده که مواظب چشمانم باشي . . ."

.
دوستان خوبم :
هستند کساني که  فقط به آن اندازه که به شما احتياج دارند
به شما احترام ميگذارند ، و چه سخت است . . .
باخت زندگي ، باخت عشق . . .
به خاطر . . . ؟
 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:




تاریخ: 7 / 2برچسب:ارزش,عشق,نفرت,
ارسال توسط سید محمد

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 132
بازدید دیروز : 164
بازدید هفته : 1082
بازدید ماه : 1082
بازدید کل : 112060
تعداد مطالب : 163
تعداد نظرات : 11
تعداد آنلاین : 1




نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)